کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

ستاره آسمونی من: کیانا

لحظه های دور از تو

روز مرخصی توی بیماارستان با خاله اعظم و بابایی رفتید برای واکسن بدو تولد. خیلی طول کشید. دلم داشت برات پر می کشید. این اولین باری بود که از هم جدا شدیم. روزی هم که از بیارستان اومدیم فرداش(یعنی میشه 13 مهر) بازم با بابایی و خاله اعظم رفتید برای بینایی سنجی. من چون بخیه داشتم نتونستم بیام. اما تا شما برید و برگردید دلم برات یه ذره شده بود. شنبه 16 مهر برای شنوایی سنجی و آزمایش تیروئید بازم شما رفتید و من تنها موندم. آخ که چه دردناک بود لحظه های انتظار. مخصوصا که می دونستم نمونه گیری تیروئید چه جوریه. آخه دختر خاله ت (هستی) رو من و باباش بردیم. می دونم چه دردی کشیدی مامان به قربونت. روزی که بخیه هامو کشیدم سه شنبه بود. 19 مهر. ...
1 آبان 1390

هویت کیانا

موقع مرخصی توی بیمارستان از بابایی شناسنامه هامون رو گرفتند تا برای دختر گلمون شناسنامه صادر کنند. از اونجایی که دختر خاله من توی ثبت احوال کار می کنه و مسؤول صدور شناسنامه است با هماهنگی بابایی پنجشنبه 14 مهر صبح رفت اداره ثبت احوال و شناسنامه دخترمون رو خیلی زود گرفت و اسم کیانا توی شناسنامه ثبت شد. دیگه از همون روز دخترم هویت شناسنامه ای داره.
1 آبان 1390